روایت کرونا – قسمت یازدهم – پنجره رو به حرم

حضور تو غسالخونه واجب کفایی بود و من باید میرفتم. وقتی که فهمیدم دیگه نیازی نیست، رفتم بیمارستان. دست جنازه، به طرفم پرت شد و من حس کردم نیاز به کمک داره. توی بیمارستان بعد از اینکه ۱ ساعت دستم رو گرفته بود و پاهام داشت از کار میوفتاد، بهش گفتم بزار برم یه چرخی بزنم و بیام ولی دستمو ول نکرد. دستمو آروم کشیدم و رفتم یه دوری زدم و برگشتم، ولی دیدم که فوت کرده، و به خاطر این کار هیچ وقت خودم رو نمیبخشم. توی این قسمت خاطرات سرکار خانم فاطمه سادات گلپایگانی رو میشنویم. ایشون مشاور حقوقی هستند و در ایام کرونا تو بیمارستان های کرونایی و همچنین غسالخونه ی بهشت معصومه ی قم، خدمت میکردند.

رادیو روایت، محفل کسانی است که میخواهند با عینک اندیشه های انقلاب اسلامی به جامعه نگاه کنند.

ما در اینجا تلاش میکنیم جامعه را دقیق ببینیم جامعه را از زبان خودش برای خودش روایت کنیم.

ادعا میکنیم عینک روی چشم هایمان، عینکی است که حقیقت را نشان میدهد و رسانه‌مان میتواند صادقانه آن را بیان کند.