سلام به چهارمین قسمت از فصل اول پادکست حجره که در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ضبط شده است خوش آمدید.
محمد رضا: در فصل اول پادکست حجره تمرکز ما بر بحث هویت طلبگی است. من محمد رضا آقازاده، همراه دوست خوبم هادی حسن زاده در استدیو رادیو روایت در خدمت شما هستیم.
هادی جان سلام و علیک را شروع کنید تا بحث را آغاز کنیم.
هادی: من هم سلام عرض میکنم خدمت شنوندههای عزیز، امیدوارم که گفتگوی خوبی داشته باشیم.
محمد رضا: برای این که ارتباط محتوایی با قسمت قبل داشته باشیم، در قسمت قبل گفتیم طلبه شغل ندارد و [در عوض] رسالت و مأموریت دارد، طلبه مانند یک صنف آزاد در جامعه است که وظیفهاش به ثمر نشاندن یک سری مأموریتهاست. این مأموریتها را ازکجا میگیرد؟ مأموریتها را از طرح و برنامهای که امام جامعه تعریف کرده است اخذ میکند؛ مثلاً بر اساس پول، جایگاه اجتماعی، علاقه و استعداد و … مأموریتهایش را انتخاب نمیکند. ممکن است استعداد و علاقه هم سهیم باشد ولی صرفاً این دو عامل نیست که مأموریتش را تعیین کند. پس طلبه نسبتش با امام جامعه روشن شد.
دراین قسمت قصد داریم دربارۀ مردم حرف بزنیم. مردم چه جایگاهی دارند؟ امام جامعه میخواهد با مردم یک اتفاقی را رقم بزند، حال در این بین طلبه چه جایگاهی دارد؟ لذا لازم است ابتدا دربارۀ خود مردم و جایگاه مردم بحث کنیم. زاویۀ نگاه ما نیز در این بخش، به نسبت این که بحث هویت طلبگی است، از منظر هویت طلبگی است؛ یعنی میخواهیم مردم را بفهمیم تا ببینیم طلبه با آنها چه نسبتی دارد ومردم کجای هویت طلبگی هستند؟
در دوگام این بحث را پیش میگیریم: گام اول چیستی مردم و گام دوم نسبت طلبه با مردم.
خوب است بحث را از اینجا شروع کنیم که بپرسیم که اساساً مردم در نظام اندیشه دینی چه جایگاهی دارند؟ معمولاً این برچسب را به اندیشه دینی میزنند که مردم در نظام دینی مهم نیستند و این خود دین است که اهمیت دارد.
در مورد جایگاه مردم در نظام اندیشه دینی چه طور بحث را شروع کنیم؟
هادی: همان طور که گفتید ما در قسمت قبل در این مورد صحبت کردیم که طلبهها چه کارهاند و آن جا گفتیم طلبهها همان کاری را میکنند که انبیاء انجام میدهند و کار انبیاء این است که طرح و نقشهای که خداوند در زمین دارد را تحقق بخشند.
برای این که موضوع جلسه و حرفهایی که در گذشته زدیم روشن شود خیلی ساده عرض میکنیم که کسی دین را در زمین اقامه میکند همان مردم هستند و نبی به کمک مردم دین را اقامه میکند. حافظ ومجری دین مردمند و آنها توحید را در زمین اقامه میکنند و نشر و بسط میدهند.
محمد رضا: هر دو نیز تک عامل نیستند یعنی نه انبیاء به تنهایی و نه مردم به تنهایی. یعنی نظام دینی نه نظام توتالیتر و استبدادی است که یک نفر حرف بزند نه نظام آنارشیستی است که هیچ حکومتی داشته باشد.
هادی: یعنی جریان بین مردم و امام برای اقامه دین یک نصرت است، نصرت هم یک جریان دو طرفه است که به یکدیگر کمک میکنند. در حقیقت در اینجا مردم نقش برجسته و ویژهای دارند نبی و امام بدون مردم نمیتواند دین را اقامه کنند.
محمد رضا: و نمونههای تاریخی هم زیاد است، جدای از موارد انقلاب اسلامی، در زمان ائمه (ع) مواردی را مردم نخواستند و ائمه هم نتوانستند کاری را از پیش ببرند…
هادی: وکار به جایی میرسید که عذاب نازل میشد، عدهای معدود اطراف یک نبی جمع میشدند و بقیه هم هنگامی که وارد عرصه دینداری نمیشوند و موحد نمیشوند، عذاب نازل میشود. این نهایت اتفاقی است که وقتی مردم پای کار دین نمیآیند…
محمد رضا: این نشانه قدرت و ارزش مردم است، یعنی اگر مردم حمایت کنند دین هم قابلیت اجرا شدن را دارد.
چرا مردم این قدر مهم اند؟
هادی: این بحث دو یا سه لایه دارد؛ اول این که اگر مردم دین دار باشند و دین در آنها نهادینه شده باشد دین خود به خود حفظ میشود، حتی اگر عاملی از بیرون وجود داشته باشد و بخواهد دین را از آنها بگیرد مقاومت میکنند؛ مانند مسلمانان مکه در شعب ابوطالب که مشرکین میخواستند دین را به زور از آنان بگیرند ولی آنها سختی را تحمل کردند چون دین در وجودشان نهادینه شده است و توحید در قلب آنها وجود دارد و با وجود آن که تحت فشار و محصورند کسی نمیتواند بگوید اسلام از بین رفته است.
یا در تاریخ معاصر در قرن ۱۷ ما تعدادی مسیحی در ژاپن داشتیم و حکومت وقت ژاپن از این بابت ناراحت بود و آنها را شکنجههای عجیبی میکرد تا آنها را به دین سنتی ژاپن برگرداند ولی چون دین در وجود آنان نهادینه شده بود و دین خود را دوست داشتند دین خود را حفظ کردند.
مثال امروزی جمهوری اسلامیست که بیش از چهل سال است که فشار بر مردم هست که دین را رها کنند- ازدوره رضاخان به طور ویژه این فشار وجود دارد- ولی چون دین در وجود این ملت نهادینه شده، دین را رها نکردند.
پس مادامی که دین در وجود مردمی باشد و مردم همراه دین باشند دین حفظ میشود و اگر کسی دغدغهاش حفظ دین است، حفظ دین به وسیله مردم اتفاق میافتد.
محمد رضا: حال اینجا یک دعوای سیاسی- اجتماعی هست پیرامون این که مردم چه کسانی هستند؟ اکنون شبکههای اجتماعی جریانی به وجود آوردهاند که یک جریان کوچک از طریق پروپاگاندا خود مردم پنداری ایجاد میکنند و حتی نخبگان رابه اشتباه میاندازند.
این مردم که ما میگوییم توده و قاطبۀ مردم مد نظر است، ارادۀ مردم مقصود است، بله آن جریان کوچک چند درصدی هم جزء مردم هم هست اما بیانگر ارادۀ عمومی مردم نیست.
اگر من هم بخواهم بگویم چرا سراغ مردم میرویم- این مطلب در بحثهای اصولی هم مطرح میشود- قاطبۀ مردم به دلیل فطرت الهی هیچ وقت پیرامون یک مسئله غلط و غیر دینی و باطل جمع نمیشوند. بافت انسان و نظام انسانی این گونه ساخته شده است؛ مگر اینکه یک نظام استبدادی افکار مردم را بازی بدهد یا در ذیل یک نظام اجتماعی آنها را حول یک محور باطل جمع کند و اگر همین مردم را آزاد میگذاشتند این اتفاق نمیافتاد.
یکی از دلایلی که ما تأکید داریم مردم مهم هستند این است اگر فطرت مردم بروز پیدا کند و از بروز فطرت حمایت شود و اجازه ندهیم فرهنگ یا رسانه یا نظامی این فطرت تغییر دهد ناخودآگاه دین بروز پیدا میکند و میشود همان حفظ دین توسط مردم که شما اشاره کردید.
هادی: به بیانی دیگر آیۀ «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (روم/۳۰)» اشاره به فطری بودن دین است و فطری بودن یعنی خدا خالق آن است. این یک قضیۀ اعتباری و ذهنی نیست، حقیقتی است که در جان مردم وجود دارد. در تکمیل فرمایش شما اقامه دین یعنی بازگشت مردم به فطرت خودشان. دین چیزی جزء فطرت انسانی نیست، بازگشت به دین چیزی جزء بازگشت به فطرت انسانی نیست.
بعدی دیگر از این مطلب این است که اهداف الهی- اعم از اهداف در زندگی فردی و اجتماعی یا روابط کلان و سیاسی جامعه- محقق نمیشود مگر این که ارادۀ عمومی شکل بگیرد…
محمد رضا: خواست ملی یا ارادۀ عمومی شود…
هادی: البته خواست ملی تعبیری است که امروزه استفاده میشود و ممکن است در گذشته استفاده نشده باشد. فرض بفرمایید خداوند میفرماید نفی طاغوت کنید و کسانی را که ادعای بزگی و حاکمیت از جانب غیر خدا میکنند- ارباب من دون ا…- نفی کنید و حق اطاعت از آنها را ندارید. مادامی که مردم نفی طاغوت نکنند؛ یا مثلاً اگر مردم حول ولی جمع نشوند- جمع شدن حول ولی الهی نیز به نوبۀ خود یکی از اهداف الهی است- این حاکمیت رخ نمیدهد.
نمونه تاریخی دیگر هنگامی که حضرت امیر(ع) حکومت را پذیرفتند به این نکته اشاره کردند که اگر حضور این جمعیت نبود و شما کمک نمیکردید من حکومت را نمیپذیرفتم[۱].
محمد رضا: گام اول بیان شد (جایگاه مردم، ارزش مردم و دلایلی که باید به مردم توجه کرد). اکنون میخواهیم بحث هویتی را مطرح کنیم، مردم کجای هویت طلبگی هستند؟ گفتیم مردم خیلی مهماند، اگر مردم باید دین را حفظ کنند پس طلبه وظیفهاش چیست؟ (مجدداً طلبه بیکار شد در قسمت قبل گفتیم شغل هم ندارد اینجا هم گفتیم [شاید] رسالتش حفظ دین است و در این قسمت عرض شد که حفظ دین هم نیست).
هادی: در قسمت قبل گفتیم طلبهها یک نسبتی با امام جامعه دارند به این علت که امام برای اقامه دین میخواهد مردم را رهبری کند و عرض شد که نصرت یک جریان دو طرفه است، حال در این بین وظیفه طلاب چیست؟
گفتیم کل صنف حوزه در جایگاه امام قرار میگیرد. امام قرار بود این برنامه را از خدا بگیرد و اجرا کند و الآن وظیفه صنف روحانیت است که این برنامه را از امام و نبی بگیرد.(با توجه به آموزههایی که فرا گرفته است مانند فقه و اصول و …) سپس این برنامه را با مردم در میان میگذارد و خودش آن را اجرایی میکند و مردم را نیز دعوت به اجرای دین میکند.
در واقع همان هدف نهایی که اقامه دین بود- طلاب قرار بود این اقامه را راهبری و جهت دهی کنند- میشود نقش طلاب.
یک دست طلبه در دست امام است که آموزههای دینی مانند فقه را دریافت میکند ودست دیگرش در دست مردم است که بتواند از قدرت مردم استفاده کند چون به تنهایی قادر به حفظ دین نیست. کل حوزه موظف نیستند که دین را حفظ کنند بلکه این بر عهدۀ مردم است؛ پس حوزه چه کاره است؟ حوزه واسطهای است برای مدیرت جریان حفظ دین. این فکر اشتباهی است که حوزه علمیه باید دین را حفظ کند، خیر! این مردمند که باید دین را حفظ کنند. حوزه راه را نشان میدهد، طرح امام را معرفی میکند و مسیر را مشخص میکند.
طلبه در واقع وظیفۀ هدایتگری دارد، مردم وقتی جمع میشوند اراده خلق میشود. طلبه نیز چون نیاز دارد به قدرت و اراده طبیعتاً باید سراغ مردم برود.
محمد رضا: ما اگر از بالا دوربینی قرار دهیم و طلبهای را که در جایگاه حقیقی خودش قرار گرفته مشاهده کنیم حتماً یک دست وی به سمت امام است و برنامه را دریافت میکند و یک دست او نیز به سوی مردم است و این دو را به هم وصل میکند و در واقع طلبه، حلقه وصل میان امام و امت است.
این جایگاه حقیقی طلبه در نسبتی که با امام دارد- حتی امام غیر معصوم- در عصر حضور یک شکلی دارد و در عصر غیبت شکلی دیگر.
هادی: این مورد را در قسمت بعد که دربارۀ انقلاب اسلامی است مفصل صحبت میکنیم.
من فکر میکنم نمونۀ مواسات الگوی خوبی باشد، ولی فقیه توصیۀ به مواسات کرد چون احساس کرد جامعه دینی نیاز به مواسات دارد. اولین کسانی که مواسات را شروع کردند طلاب بودند. طلبهها در این مورد پیشتاز شدند و به صورت خودجوش گروههای جهادی راه میانداختند و بسترهای فرهنگی آن مانند رسیدگی به محرومین نیز از قبل وجود داشت. این حرکت به بطن جامعه کشیده شد بدین صورت که اگر همۀ حوزه هم اگر مواسات میکردند نمیتوانستند آن اتفاقی را رقم بزنند که مردم رقم زدند.
طلبهها جریان را به دستور امام شروع و هدایت کردند و مردم خودشان با قدرت کار را در دست گرفتند و اتفاقات مبارکی افتاد. از آنجایی که در فرهنگ ما اجازه نمیدهد کارهای خیر را بیان کنیم عدد و رقم مشخصی نداریم، این امر مخفی میماند و در آن دنیا مشخص میشود. این اتفاق عجیبی است و شاید بتوان گفت این یک نمونه کار صحیح طلبگی است.
محمد رضا: در همین ماجرای کرونا اولین گروههایی که به کمک کادر درمان رفتند و به مردم خدمات دادند طلاب بودند. بعد از ورود اولین گروههای طلبگی بود که بقیۀ گروههای جهادی و مردم وارد شدند، یعنی سد را آنها شکستند.
اینجا شکل حلقۀ وصل بودن یا شکل جهت دهی و راهبری اجتماعی روشن میشود که لزوماً این طور نیست که شما باید حرف بزنید یا منبر برید یا یک شکل فانتزی از ارتباط را شکل دهید. خیر! شما دستور را میگیرید و خودت هم اولین مجری میشوید وبقیه را هم دعوت میکنید. این پیشرو و جلو بودن و الگو بدن خودت مهم است.
به طور خلاصه اگر بخواهیم دربارۀ هویت طلبگی تقریری ارائه دهی چه میتوان گفت؟
هادی: هویت طلبه در جامعهای که میخواهد دین را اقامه کند ارتباط و اتصال بین امام و مردم است، طلبه منتظر است که حرف امام را بگیرد و به مردم ارائه دهد و از قضا خودش هم جلوتر از بقیه عمل کند نه صرفاً حرف بزند.
محمد رضا: چرا به امام وصل است؟ چون طرح و برنامه را از امام میگیرد.
چرا به مردم وصل است؟ چون مجری و اقامه کننده اصلی مردمند.
یک سؤال مهم که خوب است پاسخ آن را داشته باشیم این است که ما در طول دوران تحصیل -چون عموماً ما در حال تحصیل در حوزه هستیم- چه نکاتی را باید رعایت کنیم؟ و چه نکاتی را باید به برنامۀ تحصیلی اضافه کنیم که بعد از این که دوران تحصیلی تمام شد ما یک آخوند مردمی باشیم و بتوانیم با مردم ارتباط داشته باشیم و با آنها کارها کنیم؟
این سؤال را از حجت الاسلام و المسلمین علی سپهران طلبۀ درس خارج حوزۀ علمیۀ قم، پژوهشکر مکتب امام و عضو هیئت تحریریۀ نشریۀ خط پرسیدیم، پاسخ ایشان رابشنویم:
حجت الاسلام سپهران:
بسم الله الرحمن الرحیم اگر دین آمده است برای لیقوم الناس بالقسط و قرار است انبیاء به وسیلۀ مردم جامعۀ توحیدی را محقق کنند و طلاب ورثۀ انبیاء هستند این جا توجه به مقولۀ مردم اهمیت ویژهای پیدا میکند و اگر ما در دوران رشد خود نسبت به مقولۀ مردم غافل بودیم و توجهی نکردیم طبیعتاً در دوران خدمت از این ظرفیت محروم خواهیم شد.
برای این هدف ما باید برای رشد خود تدبیری بیندیشیم، پیشنهاد میشود که طلبه خدمت به مردم را در دوران رشد خود جدی بگیرد و به عنوان یک بعد از ابعاد هویتی خود در نظر بگیرد. درقالبهای مختلف میتواند این را پیگیری کند؛ به عنوان مثال در اردوهای جهادی یا خدمت به محرومین و مستضعفان؛ حتی دور نریم در مساجد محله طلبه میتواند این رابطۀ با مردم و خدمت به مردم را داشته باشد. اگر طلبه در دوران رشد خود نسبت به مقولۀ مردم بی توجه نبود آن وقت با یک تجربۀ پانزده تا بیست سالهای که در دوران رشد خود کسب کرده میتواند در دورۀ خدمت خود قدرت ارادۀ مردم را به میان بکشد و از آنها استفاده بکند و به قله دست پیدا کند. یا علی مدد، خدا نگه دار.
محمد رضا: خوب رسیدیم به گام سوم. در این گام میخواهیم بررسی کنیم حوزۀ بدون مردم چه شکلی است؟
به نظر من حوزۀ بدون مردم یعنی جامعۀ غیر دینی. بدین معنا که شما از قدرت مردم استفاده نمیکنید و مردم را رها کردهاید؛ مردم هم که در خلأ زندگی نمیکنند؛ بالاخره به نوعی سبک زندگی احتیاج دارند، به سیستم اقتصادی نیاز دارند. چه چیزی آن را پر میکند؟ آن سبک زندگیِ تمدنی که در آن زمان هژمونی ایجاد کرده است نفوذ میکند و جای خالی را پر میکند، و این میشود همان سبک زندگی غربی.
شما دین را از جامعه بیرون آوردید چون اعتقاد نداشتید که باید به مردم وصل شد در صورتی که این مردم هستند که قدرت دارند، شما اعتقا دارید که من پایم روی سر مردم است. من چنین مطالبی را از کسانی شنیدهام که میگویند پای طلبهها بر سر مردم است! یعنی این قدر مردم جایگاهشان پایین است و بیارزشند؛ در حالی که این طور نیست، اتفاقاً مردمند که همه چیز در دستشان است.
حالا هادی اگر شما بخواهید حوزۀ بدون مردم را توصیف کنید چه میگویید؟
هادی: با توجه به همۀ حرفهایی که زدیم، حوزۀ بدون مردم حوزهای است که غیرت دینی آن کم است.
محمد رضا: چه ربطی به غیرت دینی دارد؟
هادی: مگر مشاهده نمیکنید که دین با مردم حفظ میشود؟ مگر نمیدانید که دین با مردم اقامه میشود؟! مگر نمیدانید که مجری دین مردم هستند؟! پس این چه نوع حوزهای است؟! غیرت دینیت کجا رفته است؟ مگر حوزه نمیخواست دین را حفظ و اقامه کند؟ چرا با مردم ارتباط نداری؟
به تعبیر شما اگر مردم رها بشوند – رها شدگی به معنای غیرمنفی آن- طلبه به عنوان یک صنف باید مردم را از لحاظ اندیشهای، سیاسی، اجتماعی و معنوی جهت دهی کند، طلبه یک دارایی و امانت دارد که باید انتقال بدهد و هنگامی که این وظیفه را انجام نداد آن نسخههای جایگزین خلأ را پر میکند و در نتیجه دین اجرایی نمیشود. مگر نتیجه آن راندیدهاید؟ مگر قرآن نخواندهاید؟ مگر «لیقوم الناس بالقسط» را ملاحظه نکردهاید؟ احساس میشود این نوع حوزه غیرت دینیِ کمی دارد.
محمدرضا: این واضحات واقعاً به انسان اثبات میکند که این یک فکر استعماری کاشته شده است؛ درغیراین صورت این شدت واضحات عقلی، گزارههای دینی و گزارههای قرآنی مانند «لیقوم الناس باالقسط» چه میگوید؟ قرآن شما چنین آیهای ندارد؟ مردم را رها کردید و فکر میکنید خودتان حافظ دین هستید و اگر مردم هم نمیفهمند از حماقتشان است، مردم باید خود را بالا بکشند! [این گونه نیست] بلکه شما باید التماس کنید که مردم بیایند و با هم دین را حفظ کنید.
شاید اینجا خوب باشد که به کلیسا ارجاع دهیم. به نظر من در واقع کلیسا نمونۀ بارز نهاد دین بدون مردم است. در حوزۀ جهان تشیع هم حوزۀ نجف [امروزی] مثال خوبی برای حوزۀ بدون مردم است.
[به نظر شما] این موارد دین بدون مردم مانند کلیسا و … را چگونه توصیف کنیم؟
هادی: در تاریخ غرب مطلبی گفته میشود که ظاهراً غلط هم نیست، پیرامون نسبت کلیسا با مردم در قرون وسطاست که به تاریکی ترسیم میشود؛ ممکن است بخشی از تاریکی که ما میشنویم و برای ما نقاشی کردهاند مبالغه باشد چون دنیای بعد از قرون وسطی با کلیسا هیچ نسبت خوبی نداشت و میخواست آن را پلید نشان دهد؛ اما حتماً بخشی از آن واقعیت دارد. آن رفتار نتیجهاش این شد که به یک باره مردم کلاً دین را قیچی میکنند و کنار میگذارند. هم اکنون یک کلیسای بدون مردم داریم که نسبت روشنی با مردم ندارد و عملاً مردم در پازل کلیسا بازی نمیکنند، دین دارها هم به زحمت در جامعۀ سکولار زندگی میکنند و شاکیاند که ما نمیتوانیم دین را حفظ کنیم. خود کشیشها این حرف را میزنند.
حوزۀ نجف هم مثال خوبی است، مثال عینی بخواهم بزنم، به اعتقاد من مؤمنین باید در یک شهر تمیز زندگی کنند وامکانات حداقلی مانند برق و آب داشته باشند. اکنون که این اتفاق نمیافتد و مردم عراق احساس میشود این سبک را پذیرفتند، حوزه باید این سبک را بشکند و اعلام کند ای مردم! شما مگر نمیخواهید مؤمن باشید؟ از این دنیا باید استفاده کنیم و دین را تحقق ببخشیم و به سمت مراحل بعد برویم. در حالی که احساس میشود در حوزۀ نجف چرخ دندهای به نام مردم وجود ندارد. اساساً مردم مهم نیستند. در مواردی شما مشاهده میکنید که مردم در بدترین شرایط زندگی میکنند و حوزه بیتفاوت است و همچنان همان دغدغههای شخصی خودش که حتی در حد خودش به روز هم نیستند، در حوزۀ علم هم به روز نیست فضلاً از مسائل سیاسی و اجتماعی. بعضاً در مقیاس مرجعیت تلاشهایی میشود اما قاطبۀ حوزه این حس و حال را اساساً ندارد که دغدغۀ مردم را داشته باشد تا بخواهد دربارۀ ارادۀ ملی [عمومی] فکر کند و دین را تحقق ببخشد.
هادی: در مورد مطالبی که دربارۀ حوزۀ نجف مطرح کردید، بر اساس آنچه که ما از بیرون میبینیم واقعاً جامعۀ عراق جامعۀ مستعدی است، در ماجرای اربعین ما این مورد را به وضوح میبینیم، در ماجرای داعش مرجعیت فقط یک فتوا داد و یک قیام و خیزشی ایجاد شد. سالیان سال شیعیان عراق تلاش کردند حرکتهایی را انجام بدهند و گذشتههای پرافتخاری مانند ثوره العشرین و انتفاضۀ شعبانیه دارند یعنی جامعۀ مستعدی است. نشانهاش هم این است که شما در نجف که به مثابه قمِ عراق است، چه تعداد روحانی در خیابان مشاهده میکنید؟ این تعداد را با خیابانهای قم مقایسه کنید، این نشان دهندۀ سطح ارتباط با مردم است. مثال دیگر در مسیر پیادهروی مسیر نجف تا کربلا چه تعداد روحانی مشاهده میکنید که بین مردم حاضر است ودر حال خدمت است یا یک موکب را اداره میکند؟ به نظرم حداقلی است.
جالب است ما در یکی از سفرهایی که مشرف شده بودیم عتبات به یکی از کتاب فروشیهای حرم رفتیم، آنجا به وضوح ملاحظه میکردید که حوزه علمیۀ نجف مشغول تولید کتاب برای خودش است؛ کتابهایی تخصصی در موضوعات فقه، کلام، حدیث و… صرفاً برای خودش تولید میکند.
محمد رضا: یعنی هیچ تلاشی نمیکند دین را سرریز کند در جامعه مردم را رشد دهد…
هادی: بله، تقریباً کتابهای عمومی وجود نداشت، مثلاً کتاب کودک تقریباً وجود نداشت، کتابهایی هم که بود بعضاً ترجمۀ کتابهای ما بود مثل سلام بر ابراهیم یا کتابهای شهید مطهری، یعنی تولیدی وجود نداشت.
محمد رضا: وقتی دغدغۀ مردم وجد نداشته باشد شما اساساً علم را کف جامعه نمیآوری و نشر نمیدهید چه بخواهد برسد به دخالت سیاسی و اجتماعی و خدمت گذاری به مردم.
مطالبی که شندید قسمت چهارم پادکست حجره بود. میتوانید با جستجوی عبارت رادیو روایت در ایتا، شنتو و کست باکس به پادکستهای ما گوش دهید.
متن پادکستها بعد از چند روز در سایت رادیو روایت بارگذاری میشود.
راه ارتباطی ما:
@hojrepodcast
انتقادها، سؤالات و پیشنهادهای خود را به ما هدیه دهید.
بزرگترین لطفی که میتونید به ما کنید این است که اگر به این پادکست علاقه داشتید و احساس کردید این محتوا برای کسی سودمند است، این پادکست را به آنها معرفی کنید.
با تشکر، التماس دعا
۱ أما وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّهَ وَبَرَأَ النَّسَمَهَ ، لَولا حُضورُ الحاضِرِ وقِیامُ الحُجَّهِ بِوُجودِ النّاصِرِ وما أخَذَ اللّه عَلَى العُلَماءِ أن لا یُقارّوا عَلى کِظَّهِ ظالِمٍ ولا سَغَبِ مَظلومٍ لَأَلقَیتُ حَبلَها عَلى غارِبِها. (نهج البلاغه/ خطبه ۳)